به نام او...
من یه چهار دیواری دارم
من یه چهار دیواری دارم
و کاغذ و قلمی.
قلمی که گاه و بی گاه جور مرا می کشد
و حرف های ناگفته ام را بر کاغذ می نویسد.
در آن لحظه، قلمم مثل زبانم الکن نیست،
من من نمی کند، کم نمی آورد و ... می نویسد
شیوا، بی غلط و بدون بروز هر گونه احساسی.
وقتی می نویسم گونه هایم سرخ نمی شوند،
اشک هایم فرو نمی ریزند،
عصبانی نمی شوم،
صدایم هم نمی لرزد ...
و کاغذ چه صبور، نوشته هایم را گوش می دهد!
واکنشی از خشم در او نیست،
نگاه عاقل اندر سفیه نمی اندازد،
مرا به خاموشی وا نمی دارد،
تنهایم نیز نمی گذارد ...
در آخر، من آرام وسبکبال به کاغذم می گویم:
"همه این ها را گفتم که بگویم گفتن بلد نیستم، اما نوشتنم بد نیست ... "
آن گاه کاغذ را به آب می سپارم
و آب میداند که آن را به چه کسی برساند ...
و من دوباره به چهار دیواری ام باز می گردم
در پی قلمم و "کا غذ صبوری" دیگر ...
من یک چهار دیواری دارم ...
سلام ...اینقدر بی حوصله شدم نمیدونم چی باید بگم فقط بگم که این نوشته بالا رو مقدمه قرار دادم چون الانه همه کسانی که دورو بر من هستن بیشتر دست به قلم شدنش خیلی خوبه و حتی دوستانی که تو اینترنت باهاشون آشناشدم ... ولی من نه حرف زدن رو دوست دارم نه نوشتن "فقط سکوت، فقط سکوت"
امیدوارم همهتون بتونید صبر داشته باشید و به جز خدا و کسی که واقعا واقعا بهش اعتماد دارید و امتحان خودش رو تو زندگی بهتون نشون داده از همه لحاظی، فقط با اون و خدا راز و نیاز کنید نیازت رو که اول از خدا باید بخوای و بعد مخاطبت....
به هر حال عزیزان من نمیدونم که بتونم دوباره بیام یا نه به هر حال من امتحاناتم شروع شده واقعا وقت سر خاروندن ندارم.... امیدوارم همه دوستان و همه کسانی که چه میشناسم و چه نمیشناسم موفق باشن و بتونن به اون آرزوهای بلندی که در سر دارن و آینده روشن در انتظارشان هست برسن.انشاالله ....به امید خدا.
دوستانی که تو این ماه تولدشون هست روبهشون تولدشون روتبریک میگم... مثل دوستم آوا جون و ... که کسی دیگری رو نمی دونم....
دیگه باید برم نه حوصله دارم نه وقت...
شاد باشید و شادیتون رو به خانواده و دوستانتان هدیه کنید.
خدانگهدار