« به نام خدا ، کانون کمال مطلق »
دو ماهت در پس ابر گریبان
به همراه شعاعی در طلوعند!
کبوترهای عرشند
دو الماس درشتد
خریداران عالم را صدا کن
بلور خوش تراشم
دو ساق روشن تر
دو شمع آسمانی
دو آویز بلور است
دو خط نقره فام کهکشان است
دو آئینه است پیش روی مهتاب
دو رشته رود نور است
مرا چنین ابر دامن را از این ساق
شب ما را پر از مهتاب ها کن
شبانگاهان که نور نقره ی ماه
فرو با رد به البرز
شکوه و روشنی بخشد به هر باغ
بلورین پیکرت را
میان بستری سرخ و پرندین
سپس با حالت ناز!
چه موج نور، شعر قامتت را
به بستر آشنا کن!
چه قوئی چابک و مست به آب چشمه ای روشن رها کن.
امیدم! در آن غوغای نور و مستی و شور
توانم! که یاس قامتت بر گل غنوده
و دست قادر عشق و جوانی
عروس خواب از چشمت ربوده
گل اندام خود را تشنه مگذار
اگر پروانه خواهی یاد ما کن
چو گل بشتاب همراه نسیمی
بیا در غرفه ی من
به آهنگ پرندین
منو شب زنده دار منتظر را
صدا کن!
مرا کز عشق بر آتش نشاندی
صدا کن.
مرا کز تاب گیسو
به بیتایی کشاندی
صدا کن.
مرا کز شوق یک شب با تو بودن
بسا شب زهر تنهایی چشاندی
صدا کن!
صدا کن!!
صدا کن!!!